کروچ جاسک مکران توسعه

تا چشم کار می‌کرد دشت بود و درختان کهور. در چشم‌انداز دور، کوه‌های کوتاه و سنگی در شکل‌های مختلف دیده می‌شدند. می‌گفتند به محل روستای جدید الحاقی کروچ می‌رویم ولی مسیر هیچ شباهتی به جاده یک روستا (و اصلا شباهتی به جاده!) نداشت. روستای کروچ اصلی در پایین جاده ساحلی است و در معرض خطر سیل ناگهانی گابریک (یکی از دو رود پرآب شرق جاسک). اما همین کروچ می‌تواند با احداث دایکی -که مانند سایر وعده‌ها نیمه کاره مانده است- امکان حفاظت از خود را از خطر طغیان گابریک دارد.


در این میان خطر سیل در کنار کمبود زمین در کروچ فعلی، منجر به تخصیص ۱۵ هکتار زمین در بالادست جاده برای الحاق به روستای فعلی شده است. یعنی همین جایی که ما داشتیم می‌رفتیم…


جلوتر به یک خانه‌ی تک مکعبی با نمای سفید سیمان رسیدیم که با دیواری از بلوک سیمانی محصور شده بود. در کل دشت و اطراف آن همین یک خانه دیده می‌شد با چند پشته پراکنده بلوک سیمانی در نقاط مختلف دشت. ساختمان نما سیمانی خانه جدیدی بود که یکی از اعضای شورای روستا ساخته بودند که ما را در روستای جدید راهنمایی می‌کردند. بنا بود هر کس از اهالی کروچ که خانه جدید می‌خواهد بسازد به اینجا بیاید اما هیچ زیرساختی برای روستا وجود نداشت؛ نه برقی نه آبی نه گازی و نه حتی جاده و خیابان‌کشی! گلایه مردم هم از همین بود؛ می‌گفتند «جایی که برق، آب و راه نداره ما چطور بریم خونه بسازیم؟!»

دنبال عضو شورا رفتیم تا کمی اطراف را بیشتر ببینیم. زمین رملی حرکت را سخت‌تر می‌کرد و باید دقت می‌کردی تا به خار و بوته‌ها گیر نکنی. هیچ چیز بر روی زمین ساخته نشده بود و محدوده‌های ذهنی زمین هر کس را فقط راهنمای ما می‌دانست. یک ساختمان جدیدساز دیگر هم دیدیم، یک مکعب مستطیل بتنی کوچک که برای پدر راهنمای ما در نزدیکی خانه او ساخته شده بود.


می‌گفتند مساحت زمین‌هایی که در اختیار قرار دادند برای زندگی ما کافی نیست. چه برسد به ده‌ها راس دامِ شتر، بز و … که جایی برای نگهداریشان در روستای جدید درنظر گرفته نشده بود. برای ادامه دادن در شغل دامداری چاره‌ای جز ماندن در روستای سیل زده قبلی یا جدا شدن از دام‌ها وجود نداشت. این یعنی در آینده یا شاهد کنار گذاشتن و کم شدن شغل دامداری در این روستا خواهیم بود یا ساختار و تقسیمات روستا کاملا به گونه متفاوت از آنچه برنامه‌ریزی شده تغییر خواهد کرد تا شغل دامداری روستای کروچ حفظ شود.

در دوردست‌ها چند کپر دایره‌ای پراکنده نیز دیده می‌شدند. گفتند این کپرها برای سال 98 هست که سیل آمده بود و اهالی برای اسکان در این زمین‌ها کپر ساختند تا زندگی کنند و منتظر آماده‌سازی و احیا مجدد روستایشان باشند. کپرها با پایه بتنی ساخته شده بودند اما همین هم جز معدود جاهایی بود که در جاسک ساختمان‌های بومی و کپری منطقه را می‌دیدم. این موضوع تحسین برانگیز بود که هنوز سنت ساخت و ساز کپرها در حافظه مردم منطقه وجود دارد و فراموش نشده است. اما به هر طریق گفتند الان بنا هست تمام آن ها جمع شود؛ چرا که طراحی و برنامه‌ریزی‌های روستای جدید این بی‌نظمی‌ها و خودسری‌ها را برنمی‌تابد!

در مسیر برگشت به ماشین راهنمای ما می‌گفت «به بنیاد مسکن گفتیم مساحت زمین‌ها رو بیشتر کنه اما میگن همین قدر بسه. اجداد ما 60 نفر زمان حمله انگلیسی‌ها در پرکوه وایستادن دفاع کردن الان سرهاشون جدا تن هاشون جدا دفن شده، می‌تونم ببرمتون اونجا. اما وقتی میگیم مساحت همین زمین‌ها رو که زمین های اجدادی ماست- بیشتر کنید که کافی باشه برای زندگی، نمیکنن.»

در بازگشت همزمان به محدودیت‌های بنیاد مسکن جاسک از حیث اداری و قوانین و مطالبات مردمی که نسبت به زمین‌شان عرق داشتند می اندیشیدم. مساله‌ای که نمونه هایش را در نقاط دیگر جاسک نیز دیدیم.

مطالعات در برنامه‌ریزی و طراحی فضاهای شهری و روستایی نقش بسیار کلیدی دارد که می‌تواند منجر به موفقیت یا شکست پروژه‌ها بشود؛ اما این سوال هست که روند مطالعات و بررسی‌ها چگونه انجام شده است که هنوز فاصله زیادی با پاسخ مطلوب دارد…؟
پاسخ مطلوب چگونه می‌تواند ذینفعان را با خود همراه سازد؟

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *