به دیوار بلوک سیمانی نگاه میکردم. کمی جلوتر قسمتی از دیوار فنس شده بود و بعد از آن مجدد دیوار ادامه پیدا میکرد. طبق نقشه انگار همین جا بود اما این دیوار نمیگذاشت که پشتش را ببینم. وقتی از تلگراف خانه قدیمی سوال کردم ابتدا انگار اطلاع نداشتند از چی صحبت میکنم. یه کم که توضیح دادم گفتند «نمیشه خانم! نمیشه! اینجا نظامیه کسی اجازه ورود نداره!». دوربین روی دوشم رو که دیدند با اشاره بهش گفتند «عکس گرفتن هم ممنوعه!».بی خیال اصرار بیشتر شدم.
قطعا تدبیری که باعث شده جلو اثر ملی کشور دیوار بلوک سیمانی بکشند، امکان ورود هیچ کسی را به محوطه آن هم نخواهد داد.از جلو دیوار نصف و نیمه ی محدوده ی پدافند که گذشتم به قسمت فنس زنگ زده رسیدم. خدا رو شکر که حداقل با این فاصله از پشت این فنس زنگ زده میتوانم این اثر تاریخی رو ببینم! اثری که قطعا حرف های زیادی برای گفتن دارد اما هر از چند گاهی جز چند تا پاسبان تنها کسی حرف هایش را نمیشنود.
از تلگراف خانه ای که از زمان حضور انگلیسی ها ساخته شده و متصل کننده کلکته به لندن بوده، جز دو سه تا ساختمان بنای دیگری نمانده بود. ولی همین ها که مانده بودند در این اقلیم سخت خوب مانده بودند.
البته بیشتر از ساختمان تلگرافخانه، رادارها و تاسیسات نظامی کنار آن بود که به چشم می آمد.به نظرم سوال مهمی است که باید به آن جواب داد. حفاظت و استفاده از میراث ملی مهم تر است یا امنیت؟ آیا فدا شدن هر کدام برای دیگری درست است؟ وقتی توسعه گردشگری منطقه و بخشی از تاریخ سرزمین مسدود بشود و از بین برود ما دچار آسیب بیشتری میشویم یا امنیت محدود بشود؟ فکر میکنم اینها سوالی است که اگر ساده و سریع به آن جواب بدهیم خروجی اش میشود چیزی که الان اتفاق افتاده است؛ اما آیا این بهترین پاسخ است؟


بدون دیدگاه